هر فعالیت اقتصادی با خود آثار جانبیای هم به همراه دارد. این آثار جانبی میتوانند مثبت یا منفی باشند.
برای مثال وقتی فناوری پیشرفت میکند، اجرا و ضبط موسیقی هم راحتتر میشود. این موضوع میتواند به ظهور استعدادهای جدید و همهگیر شدن هنر موسیقی کمک کند. پس فناوری در اولین قدم آثار جانبی مثبتی دارد.
اما از طرف دیگر، افراد بیاستعداد هم به سادگی قادر خواهند بود موسیقی منتشر کنند. کاری که در گذشته ممکن نبود. همچنین افراد کمتری برای تشکیل گروه موسیقی در یک گاراژ دور هم جمع خواهند شد و موسیقیهای یکنفره توسط کامپیوتر تولید میشوند. (دقت کنید که اپل، اسم این نرمافزار را گاراژبند گذاشته است!)
در نهایت سطح کیفی موسیقی بهشدت افت میکند و سبکهای دشوارتر مثل کلاسیک و راک جای خود را به موسیقیهای سخیف و سطحی میدهند. آهنگهایی تکراری که از آکوردهای پیشساخته یک نرمافزار بیرون آمدهاند نه از ذهن خلاق جوانی سرکش و جویای نام. این از آثار جانبی منفی فناوری در عرصه موسیقی است.
بیشتر بخوانید:
اصول علم اقتصاد
هیچ فعالیت اقتصادیای یافت نمیشود که بدون آثار جانبی مثبت و منفی باشد. سرمایهگذاری شما در بورس، سهمی که میخرید، سودی که کسب میکنید و تولیدات شرکت مورد نظر شما، آثار فراوانی بر زندگی دیگران میگذارد. پس خوب است که دستکم بدانید که با هر رفتار خود چه اثری بر خودتان، اطرافیانتان، کشور و جهان میگذارید.
دست نامرئی آدام اسمیت
دست نامرئی شاید معروفترین نظریه اقتصادی تاریخ باشد. این نظریه در یک کلمه میگوید که بازارها خودشان فعالیت خودشان را تنظیم میکنند. اگر کاغذ ارزان شود، تولید کاغذ کاهش پیدا میکند و انگیزه مصرف بالا میرود. این موضوع کاغذ را گران میکند. اگر کاغذ گران شود، با افزایش تولید و کاهش مصرف بازار کاغذ به سمت ارزانی حرکت خواهد کرد.
تا اینجا همهچیز فوقالعاده به نظر میرسد. اما تولید کاغذ، منجر به تولید ناخواسته مادهای سرطانزا بهنام دیوکسین میشود. دیوکسین بر زندگی انسانها و محیط زیست اثر میگذارد. دست نامرئی به قیمت کاغذ واکنش میدهد. اما اگر دیوکسین بیش از اندازه تولید شود، بازار کاغذ بهتنهایی نمیتواند آثار جانبی منفی خود را مدیریت کند.
بازار داغ کره
یک مثال بومی، افزایش قیمت کره است. وقتی کره گران شود، مردم ممکن است سراغ کالای جایگزینی بهنام مارگارین بروند. رستورانها، شرکتهای تولیدغذایی و حتی مردم عادی بهخاطر کمیابی کره وارداتی، کره گیاهی را به سفره خود میآورند.
کره گیاهی یک چربی ترانس است که از افزودن یک هیدروژن به مولکول چربی گیاهی درست میشود. چربی گیاهی به دلیل اشباع نبودن، جاذبه بین مولکولی کمی دارد. این مولکولهای خمیده در دمای اتاق به صورت مایع هستند. افزودن یک واحد هیدروژن به این چربی باعث میشود که مولکول چربی صاف شود و در دمای اتاق شکل خمیری پیدا کند. تولید این چربی خیلی ارزانتر از کره است. فقط یک مشکل کوچک وجود دارد. چربی ترانس یا کره گیاهی یکی از عوامل اصلی ابتلا به سرطان، بیماریهای قلبی و عروقی و چاقی است. درست مثل این که بهدلیل ارزانبودن بخواهیم تنباکو را جایگزین کاهو کنیم.
شرکتهای غذایی از کره گیاهی استقبال میکنند، چون ارزانتر است. شرکتهای تولید مارگارین از افزایش فروش سود میکنند. سهامداران تولیدات دارویی نیز از همهگیرشدن سرطان و بیماری قلبی و دیابت نفع میبرند. اما همه اینها باعث میشود که سطح زندگی مردم به شکل غمانگیزی افت میکند و سرطان به یک بیماری همهگیر تبدیل شود.
سوال کمی فلسفی و اخلاقی این است که آیا ما باید از گرانی کره و رشد قیمت سهم تولید چربی ترانس استقبال کنیم؟ آیا باید زمینهای فراهم کنیم که تامین مالی برای این شرکتها سادهتر شود؟ آیا باید روی ابتلای عزیزانمان به بیماریهای کشنده سرمایهگذاری کنیم؟
شاید بگویید همهگیری سرطان چیز بدی نیست. این ماجرا باعث میشود که تحقیقات روی این بیماری ارزانتر شود و بیماران با هزینه کمتری درمان شوند. اما وقتی به تفاوتهای ساختاری انواع سرطان فکر میکنیم، میبینیم که همهگیری سرطان و آسیبزدن به نیروی کار مولد، نه بهنفع مردم است و نه بهنفع اقتصاد جهان.
آثار جانبی تولید، فاکتوری که نقد نمیشود!
همه مردم هوایی پاک و کوچههایی تمیز را دوست دارند. اما مردم دوست ندارند از جیب خود پول بدهند و کارگر بگیرند که کوچهها را تمیز کند.
مهندس صبح زود از خانه خارج میشود. او با یک ماشین شاسیبلند هشت سیلندر به محل کار میرود. با نگاه کردن به ترافیک و هوای آلوده دلش میگیرد. با خودش میگوید کاش مردم با مترو مسافرت میکردند. اما او حاضر نیست ماشین خود را با یک خودروی هیبدرید کممصرف عوض کند. به عقیده او ماشینهای هیبرید، حوصلهسربر هستند.
این که من در خانه گیتار تمرین کنم، برای من و شاید برای آینده هنر خوب باشد. اما صدای تمرین من، همسایهها را آزار میدهد. رنجی که آنها میکشند، از آثار جانبی منفی کار من است. اما آنها بابت این رنج، هیچ پاداشی دریافت نمیکنند.
اگر مردم نمای بیرونی خانههایشان را زیبا کنند، شهر شکل بهتری پیدا میکند و مردم از آثار جانبی این زیباسازی بهره میبرند. شاید همین زیبایی به صنعت گردشگری کمک کند. گردشگری باعث افزایش تولید ناخالص میشود. اگر شهر بهطور کلی ثروتمندتر شود، تمام مشاغل وضع بهتری پیدا میکنند. اما چون زیباسازی نمای خانه به سرعت نقد نمیشود، مردم به داخل خانه خود بیشتر اهمیت میدهند تا به نمای ساختمان و حالِ دلِ رهگذران و گردشگران.
آثار جانبی مثبت تولید
دنیا همیشه هم به این بدی نیست. گاهی تولید، آثار جانبی مثبتی هم دارد. برای مثال، شاید بگویید مسابقات ماشینرانی به هیچ درد جامعه نمیخورند و رانندگان این رشته بیخود حقوق میگیرند. اما بیشتر فناوریهایی که امروز در خودروهای خود داریم، مثل کمربند ایمنی، در همین مسابقات ایجاد شدهاند.
گیمرها هم از جماعتی هستند که مصرف و تولیدشان برای جامعه بیفایده بهنظر میرسد. اما بیشتر پیشرفت در زمینه پردازندههای گرافیکی را مدیون همین جماعت گیمر هستیم. گیمرهایی که باعث ارزانشدن پردازندههای قدیمی شدند و کمک زیادی به گسترش علم و هنر کردند.
سرریز فناوری
به این پدیده، در اصطلاح سرریز فناوری میگویند:
حاج قربان روی رودخانه یک پل میزند تا بتواند محصولات کشاورزی خود را با کامیون به شهر ببرد و بفروشد. مردم روستا، نه مشتری حاج قربان هستند و نه در زمین با او شراکت دارند. اما همه مردم ده از آثار جانبی مثبت تولید حاج قربان بهره میبرند.
امروزه با 200 دلار میتوانید یک گیتار سالیدتاپ (چوب یکتکه روی صفحه ساز) بخرید. سازی که با همین کیفیت، 100 سال پیش میتوانست چند هزار دلار قیمت داشته باشد. چرا ساز ارزان شده است؟ بهدلیل پیشرفت دستگاههای نجاری، کاهش هزینه طراحی به کمک کامپیوتر، کاهش هزینههای بازاریابی و فروش به کمک اینترنت، بهبود صنعت چوب و البته افزایش شدید تقاضا که به افزایش بیسابقه تولید و در نتیجه کاهش هزینههای تولید منجر شد.
اما چرا تقاضا برای گیتار این قدر بیشتر از 100 سال گذشته است؟ چرا مردم بیشتر از قبل دوست دارند ساز بزنند؟ آیا آثار گوشنواز باب دیلن و کویین در شکلگیری این علاقه بینقش بودهاند؟ آیا میشود نقش آیفون را در همهگیرشدن موسیقی در جیب آدمها نادیده گرفت؟
نکته اصلی اینجا است که نه سازندگان دستگاههای نجاری، نه استیو جابز و نه باب دیلن، عامدانه تلاشی برای کاهش قیمت سازهای فندر نکردند. فندر از سرریز فناوری این افراد به بهترین شکل استفاده کرده است. شاید سهامداران فندر هرگز فکر نمیکردند که آیفون میتواند سود آنها را چندین برابر کند. آنها نمیدانستند که کرونا تا چه اندازه برایشان سودآور خواهد بود. اما با واکنش درست به این همهگیری، در سال 2020 توانستند رکورد تاریخی فروش خود را بشکنند.
آثار جانبی مصرف
نه تنها تولیدها و سرمایهگذاریهای ما بر دنیا اثر میگذارد، بلکه هر کالایی که مصرف میکنیم، داریم آثار جانبی مهمی را به دیگران تحمیل میکنیم.
این که من یک گیتار آکوستیک جدید خریدهام و به موسیقی راک علاقه دارم، روی این مقاله (و در نتیجه بر ذهنیت شما) و البته روی کیفیت خواب همسایگانم تاثیر میگذارد. برخی از آثار جانبی مصرف قابل اندازهگیری نیستند. شاید همین همسایه بدخواب من، همان معاملهگری باشد که فردا میخواهد جواب تلفن شما را بدهد. شاید دلیل ضرر فردای شما، به نبوغ لدزپلین و قدرت تیم بازاریابی فندر مربوط باشد.
تخیل خود را به کار بیندازید. چرا من به لدزپلین علاقه دارم؟ بدون یوتیوب چطور میتوانستم با او آشنا شوم؟ اگر تلگرام فیلتر نمیشد، شاید زحمت ریختن فیلترشکن برای تماشای یوتیوب را به خود نمیدادم... میبینید؟ هر کاری که ما میکنیم، هر کالایی که مصرف میکنیم، آثار جانبی متعددی دارد و میتواند شکل دنیا را تغییر دهد. اگر باور نمیکنید، به تاثیر ناخواستهای فکر کنید که فروش حیوانات خوراکی در ووهان چین بر اقتصاد جهان گذاشت.
شاید آثار جانبی خوردن مورچهخوار واضح نباشد، اما آثار جانبی مصرف کالاهایی مثل مواد مخدر و الکل بهطور سنتی مخرب فرض میشوند. دولتها با اعمال جریمههای نقدی و جزایی و همچنین وضع مالیات بر سیگار و نوشابههای قندی، سعی میکنند آثار جانبی مصرف این کالاهای مخرب را کنترل کنند.
راهحلهای بهینه کردن آثار جانبی
اقتصاددانان برای این مشکل دو دسته راهحل دارند.
- راهحل خصوصی (غیردولتی)
- راهحل عمومی (دولتی)
در ادامه به معرفی مختصر این دو دسته راهحل میپردازیم.
توافق کاوزی
رونالد کاوز یکی از اقتصاددانهایی بود که برای حل مشکل آثار جانبی منفی مصرف و تولید، یک راهحل پیشنهاد کرد. برای روشن شدن نظر کاوز دو مثال میزنم:
یک
فرض کنید من در یک ساختمان دو طبقه زندگی میکنم. همسایه من یک ماشین کوچک دارد و من یک کامیون سایز متوسط. در حیاط خانه فقط یک جای پارک وجود دارد. چون همسایه، زودتر از من به خانه میآید، معمولا این جای پارک را اشغال میکند. من مجبورم از پارکینگ عمومی استفاده کنم.
فرض کنید هزینه پارکینگ برای ماشین او شبی 5 هزار و برای کامیونت من 20 هزار تومان باشد. در اینجا من میتوانم با همسایه خود وارد یک مذاکره کاوزی بشوم. برای این منظور به همسایه پیشنهاد میکنم ماشینش را به حساب من در پارکینگ عمومی بگذارد و همچنین جای پارک حیاط را از قرار ماهی 150 هزار تومان به من کرایه بدهد.
همسایه این پیشنهاد را قبول میکند. این پیشنهاد برای او 150 هزار تومان در ماه اضافه رفاه دارد. برای من چه اتفاقی میافتد؟ ماهانه 300 هزار تومان کمتر پول پارکینگ میدهم. این یک توافق کاوزی است که همه از آن سود میبرند.
دو
ما یک همسایه داریم که هر روز از ساعت 9 صبح تا 9 شب، با صدای بلند به سخیفترین موسیقیهای ممکن گوش میدهد. او یک فهرست تکراری دارد و هر روز دقیقا همان آهنگها را تکرار میکند. صدای آهنگ به قدری زیاد است که الان بیشتر ترانههای تتلو را از حفظ هستم! اما به او اعتراض نمیکنم. چون خودم عصرها به تمرین موسیقی سنتی و راک میپردازم.
اما یک توافق کاوزی قابل حصول است. من میتوانم برای همسایهمان یک هدفون بلوتوث هدیه بخرم و از او بخواهم که موسیقی را با این هدفون گوش کند. او یک هدفون چند میلیون تومانی هدیه میگیرد و احتمالا از این ایده خوشش بیاید.
از طرف دیگر مشکل تمرین موسیقی راک و رنگ سهگاه هم حل میشود. او هدفون زده است و صدای ساز من را نمیشنود. این یک توافق کاوزی است که دو طرف را خوشحال میکند.
اما من این کار را نمیکنم. چرا؟ چون میزان رنجی که از موسیقی پاپ میبرم، برایم کمتر از قیمت یک هدفون بیسیم است. کاری که در عالم واقعی میکنم این است که یک هدفون بلوتوث برای خودم بخرم که صدای موسیقی او را نشنوم. شاید او هم کمکم به این نتیجه برسد و هدفون بخرد. در این وضعیت مشکل هر دوی ما حل میشود. هرچند در مورد مشکل با هم حرف نزده باشیم!
توافق کاوز جواب نمیدهد!
در دنیای واقعی، نظریه کاوز معمولا با شکست مواجه میشود. در مثال اول، همسایه پیشنهاد اجاره 150 هزار تومان را نمیپذیرد و میگوید که گرانی قیمت پارکینگ مشکل تو است نه من. همسایه دوم قبول نمیکند با هدفون بلوتوث موسیقی بشنود. من هم لذت نواختن تار و گیتار را با هیچ پولی عوض نمیکنم. بیشتر ما تمایلی به یک توافق اقتصادی برد-برد نداریم.
مشکل فقط کلهشقی و عدم تمایل ذاتی آدمها به مذاکره و توافق نیست. گاهی آدمهای زیادی از منافع و مضرات یک تصمیم تاثیر میگیرند. مثلا آثار جانبی مصرف خودروی شخصی، متوجه تمام افراد یک شهر است. نمیشود همه را یکجا جمع کرد و در مورد تولید یا عدم تولید یک کالا مذاکره کاوزی کرد.
از طرفی شاید نفع یک گروه خیلی بیشتر از ضرر سایرین باشد. اگر بخواهند هر ماه از هر ایرانی یک ریال بگیرند و به حساب من بریزند، ماهانه 8 میلیون تومان جمع میشود، برای همین تمام تلاشم را میکنم که این قانون تصویب شود. اما سایرین انگیزه زیادی ندارند که برای عدم پرداخت 1 ریال در ماه، تلاش کنند.
آرتور پیگو: وقتی چوب بهتر است از مذاکره
آرتور پیگو راهحلی کمی خشنتر اما کارآمدتر از راهحل رونالد کاوز پیشنهاد میکند. اگر نمیشود مردم را قانع کرد، به زور وادارشان کنیم که کار بهتری انجام دهند!
یک کارخانه تولید لاستیک در کنار رودخانه ایجاد شده است. این کارخانه دارد آب رودخانه را آلوده میکند. اما مردم روستا به این موضوع اعتراض نمیکنند. چون کارخانه برای آنها شغل و زندگی فراهم کرده است. کارخانه هم تلاشی نمیکند که آلودگی خود را مدیریت کند. حیات ساکنین روستا در خطر است و کسی کاری نمیکند.
آرتور پیگو پیشنهاد میکند که برای تولید آلودگی (نه تولید لاستیک) مالیات وضع شود. به شکلی که تولید آلودگی از یک حدی بیشتر برای شرکت صرف نکند. به این مالیات، مالیات پیگویی میگویند.
شرکت پس از مدتی در مییابد که هزینه برای کاهش آلودگی نفع بیشتری دارد تا پرداخت مالیات. برای همین داوطلبانه به سمت انرژیهای نو و مواد تجدیدپذیر میرود.
یک راهحل پیشنهادی دیگر این است که برای آلودگی حد مجاز تعیین شود. مثلا کارخانه مجاز باشد فقط 300 تن در سال CO2 تولید کند. به این ترتیب میزان آلودگی تولیدشده با توان اکوسیستم تنظیم میشود.
بورس آلودگی _ وقتی آلودگی خرید و فروش میشود
ایدهای که در بالا گفتیم، باعث پیدایش یک بازار متشکل به اسم بورس آلودگی شده است.
فرض کنید سهمیه آلودگی مجاز شما 300 تن CO2 در سال باشد. اگر راهی پیدا کنید که آلودگی خود را به 200 تن برسانید، سالانه 100 تن آلودگی اضافه میآورید و میتوانید این مجوز را در بورس به فروش بگذارید.
کارخانهای که میخواهد 400 تن آلودگی تولید کند (صنعت آلودهتری مثل سیمان) مجبور است آلودگی را از شما خریداری کند.
به این ترتیب کارخانهها تشویق میشوند که آلودگی کمتری تولید کنند.
مشکل اینجا است که حرکت به سمت کارخانههای سبزتر، عرضه آلودگی در بورس را افزایش داده و قیمتش کم میشود. برای همین شاید انگیزه شرکتها برای کاهش تولید آلودگی، کمتر شود.
ادموند هاسکی بر این باور است که آلودگی چیزی نیست که فروخته شود. زمین ملک پدری کسی نیست که مجوز آلوده کردن آن را در بورس عرضه کند. حتی یک گرم CO2 اضافه هم زشت است و باید از بین برود. در نظر افرادی مثل هاسکی، مالیات سنگین و محدودیتهای قانونی از هر توافق مسالمتآمیزی موثرتر هستند.
سخن پایانی
راهحلهای کاوز و پیگویی هر کدام کاربردهای خودشان را دارند. ما در اینجا نمیخواهیم به ارائه راهحل برای حل مشکل آثار جانبی تولید و مصرف بپردازیم.
تمام تلاش ما در این نوشته کوتاه این بود که بار دیگر به آثار جانبی فعالیتهای روزانه خود فکر کنیم. از سهمی که میخریم، تا کالایی که با سود حاصل از بورس تهیه میکنیم.
می توانید ویدیوهای بیشتری از تالار بورس را در شبکه اشتراک ویدیو آپارات و همچنین کانال یوتیوب تالار بورس دنبال کنید.
سلام ممنونم که این مقاله های ارزشمند را دراختیارمن قرار می دهید و استفاده مفید می نمایم