شاید فکر کنیم که به اندازه کافی تحلیل بلدیم، رفتار بازار را به خوبی میشناسیم و با تجربهای که داریم، قادر هستیم همیشه بهترین انتخابها را داشته باشیم. اما هر چه باشد ما انسان هستیم و انسان همواره اسیر سوگیری شناختی یا cognitive biases است.
سوگیری شناختی شامل انحرافهای ذهنی از رفتار منطقی است که به قضاوتهای نادرست و تصمیمهایی غیرعقلایی منتهی میشود.
برای مثال شاید فکر کنید زندگی مردم صد سال پیش آسودهتر و شادتر از امروز بوده است. در این صورت شما مشکلاتی مثل شیوع آنفولانزا، قحطی بزرگ، جنگهای پیاپی و ناامنی را نادیده میگیرید و تنها به قسمتهای خوب گذشته فکر میکنید.
در اینجا میخواهیم به 8 سوگیری شناختی جالب اشاره کنیم که میتواند بر تصمیمهای ما اثر بگذارد و باعث شود انتخابهای بدی داشته باشیم.
البته در علم روانشناسی و اقتصاد رفتاری، تعداد این سوگیریها خیلی بیشتر از این حرفها است. در این نوشته سعی کردم از سوگیریهایی حرف بزنم که کمتر مشهور باشند.
1- سوگیری ابهام: ریسک یا درآمد ثابت؟
یک بایاس یا سوگیری شناختی جالب، اثر ابهام یا Ambiguity effect است. بر اساس این سوگیری، ما انتخابهایی با خروجی قطعی و روشن را به انتخابهای مبهم ترجیح میدهیم.
مثلا ذهن ما یک بازدهی مشخص (سود ثابت) را سادهتر میپذیرد تا نوسانهایی که ممکن است به سود یا زیان منجر شود، حتی اگر سود انتظاری در این حالت بیشتر از یک سود ثابت باشد.
به یک مثال جالب دقت کنید: در یک جعبه، سه توپ قرار دارد. یکی از توپها حتما قرمز است. دو توپ دیگر زرد یا آبی هستند. یعنی ممکن است یک توپ زرد و یک آبی، دو توپ زرد و هیچ آبی یا دو توپ آبی و هیچ زرد در جعبه باشد.
شما دو انتخاب دارید:
الف) یک توپ انتخاب کنید، اگر قرمز بود 100 هزار تومان بگیرید.
ب) یک توپ انتخاب کنید، اگر آبی بود 150 هزار تومان بگیرید.
اگر بتوانید تنها یکی از دو گزینه بالا را انتخاب کنید، کدام گزینه را ترجیح میدهید؟
اگر گزینه اول را انتخاب کنید، به احتمال یکسوم برنده خواهید شد. چرا که از سه توپ حتما یک توپ قرمز است. (ارزش این گزینه با توجه به احتمال، 33 هزار تومان است.)
اما گزینه دو کمی مبهم به نظر میرسد. از کجا معلوم که اصلا در جعبه توپ آبی وجود داشته باشد؟
در این گزینه سه حالت متصور است. یا همه توپها آبی است و شما دوسوم شانس دارید. یا یکی از توپها آبی است که یکسوم شانس دارید و یا توپ آبیای در جعبه نیست و شانسی ندارید. میانگین احتمال صفر، یکسوم و دوسوم، هنوز هم برابر است با یکسوم. (ارزش این گزینه 50 هزار تومان است.)
یعنی احتمال برد در گزینههای الف و ب دقیقا مشابه هم هستند و در هر دو حالت، شما یکسوم شانس دارید که برنده شوید. پس چرا گزینه الف سادهتر و قابل پذیرشتر است؟ چون در مورد گزینه ب ابهاماتی وجود دارد.
سوگیری ابهام در بازار سرمایه
به خاطر این سوگیری شناختی، بیشتر مردم خرید اوراق، صندوق درآمد ثابت و سپرده بانکی را به سرمایهگذاری در بازار سهام ترجیح میدهند.
همچنین بیشتر مردم دوست دارند قبل از خرید سهم، برای خودشان یک تارگت قرار دهند. مهم نیست این تارگت چقدر اعتبار داشته باشد، همین که در ذهنشان یک خروجی روشن (هرچند خیالی) تصور کنند، میتوانند راحتتر انتخاب کنند.
بیشتر تازه واردها به بازار سوال میکنند که شما در بورس سالانه «چند درصد» سود میکنید. آنها یک عدد قطعی میخواهند و دوست ندارد برای عددی مبهم ریسک کنند.
مطالعه بیشتر: ماهانه در بورس چقدر می توان سود کرد؟
2- سوگیری توجه: بهترین صنعت بازار کدام است؟
سوگیری توجه یا attentional bias هم در نوع خود جالب است. بگذارید کار را با یک مثال ساده شروع کنیم.
با دوستانم به جنوب کشور رفتهایم و در یک خانه ساحلی ساکن شدهایم. همه با هم فیلم آروارههای کوسه را میبینیم. بعد از تمام شدن فیلم از بچهها میپرسم چه کسی دلش میخواهد در آب شنا کند؟ تعداد افرادی که برای شنا میآیند، بسیار کمتر از حالتی خواهد بود که فیلم را ندیده باشند.
بیشتر مردم بعد از شنیدن خبر سقوط یک هواپیما، تمایل کمتری به سفر هوایی خواهند داشت، در حالی که احتمال سقوط هواپیما تغییری نکرده است.
به خاطر این سوگیری، وقتی توجه ما به یک الگو جلب شود، حالتهای دیگر را نادیده میگیریم. حتی اگر حالتهای دیگر محتملتر باشند.
برای نمونه در مورد یک بیماری فراگیر، توجه مردم بیشتر به افرادی که فوت کردهاند جلب میشود و کمتر کسی به خاطر موارد نجات یافته، امید پیدا میکند. به همین دلیل معمولا خطر بیماریهای واگیر بیشتر از واقعیت تخمین زده خواهد شد.
در مقابل افراد سیگاری به کسانی که سن بالا دارند و هنوز سیگار میکشند توجه بیشتری دارند تا افرادی که دچار سرطان و مرگ میشوند. در نتیجه خطر استعمال دخانیات را کمتر از واقعیت تخمین خواهند زد.
سوگیری توجه در بازار سرمایه
در تحلیل تکنیکال این سوگیری بسیار مرسوم است. فردی که دارد به دنبال یک الگوی به خصوص میگردد، ممکن است در یک نمودار این الگو را پیدا کند. اما به نشانهها و الگوهای دیگر توجه نشان ندهد.
بایاس توجه در مورد یک صنعت هم میتواند رخ بدهد. وقتی توجه شما به فلزات اساسی باشد، بیشتر اخبار این صنعت را دنبال میکنید. به خصوص که به خاطر سابقه جستجوهای شما، گوگل نتایج مرتبط با این صنعت را بیشتر به شما نشان میدهد. کمکم ممکن است فکر کنید که این گروه مهمترین و اصلیترین صنعت در بورس است، و به صنایع دیگر توجهی نشان ندهید.
در یک کلاس تحلیل، یکی از شاگردها نموداری را به مدرس نشان داد و گفت که چرا با وجود مشاهده الگوی مورد بحث در کلاس، قیمت سهم رشد نکرده است. مدرس شروع کرد به توجیه وضعیت. در همین شرایط یکی از بچهها نمودار دیگری را نشان داد و مدعی شد که نمودار مورد سوال معتبر نیست. استاد بجای آن که صحبتش در مورد موارد استثنا را کامل کند، روی نمودار جدید توضیح داد که چرا حتما قیمت باید صعودی باشد.
3- جایگزینی صفات: راحتترین راه تحلیل
بسیاری از فعالان بازار سرمایه دچار سوگیری شناختی جایگزینی صفات یا Attribute substitution میشوند. این سوگیری شناختی یکی از مهمترین جنبههای ذهنی ما است که تلاش میکند از روشهای پیچیده تحلیلی فرار کند و بجای آن یک روش ساده (هرچند نادرست) را پیش بگیرد.
ماجرا از این قرار است که ما دو سیستم برای فکر کردن داریم. سیستم اول خودکار عمل میکند. مثلا جواب «سه شش تا» را به سرعت و بدون فکر میدهد. سیستم دوم اما به فکر نیاز دارد. مثلا محاسبه قیمت نهایی پس از دو درصد تخفیف روی قیمت 1850 تومان باید در سیستم دوم انجام شود و جواب به صورت خودکار به ذهن متبادر نمیشود.
در بسیاری از موارد ما برای پیدا کردن پاسخ سوالاتی که در سیستم دو هستند، به صورت ناخودآگاه از سیستم یک استفاده میکنیم. حتی ممکن است سوال را عوض کنیم تا جوابش راحتتر بشود.
برای این که موضوع روشن شود به این معما فکر کنید: سه کارگر برای ساخت سه دیوار سه روز وقت میخواهند. پنج کارگر برای ساخت 5 دیوار چند روز وقت میخواهند؟ شاید سریع بگویید 5. اما از آنجایی که هر کارگر در هر روز سه دیوار میسازد، هنوز هم 5 کارگر در برای ساخت 5 دیوار به 3 روز وقت نیاز دارند.
مثال 1)
دو گروه مسافر میخواهند به سوریه سفر کنند. به گروه اول یک بیمه برای «مرگ در صورت حمله تروریستی» پیشنهاد میشود. گروه دوم با پیشنهاد بیمه «مرگ در سفر» مواجه میشوند. با این که پیشنهاد دوم، حمله تروریستی را هم در خود دارد، در گروه اول تعداد افراد بیشتری بیمه را تهیه میکنند.
مثال 2)
برای یک موقعیت شغلی باید فردی خارجی را استخدام کنید. شما به فردی دقیق، منظم و کاری نیاز دارید. یکی از مراجعهکنندهها از ژاپن و دیگری روس است. ژاپنیها آدمهای منظمتری هستند، نه؟ این که بجای بررسی دقیق رزومه افراد، بر اساس ملیت آنها تصمیم بگیرید، سوگیری شناختی از نوع جایگزینی صفات است.
مثال 3)
استفاده از سیگنال بجای تحلیل یا استفاده از روشهای تحلیلی سادهتر بجای بررسی دقیق صورتهای مالی هم از همین سوگیری ناشی میشود.
مثال 4)
بیشتر مردم سهمی که در حال حاضر دارند را به سهمی جدید که میتواند گزینه بهتری باشد، ترجیح میدهند.
من یک سهم را در پرتفوی خودم دارم. در همان صنعت سهم دیگری میبینم که اختلاف قیمت با ارزش ذاتی آن سه درصد بهتر است. پیش خودم میگویم این سه درصد به کارمزد و زحمت خرید و فروش نمیارزد. سهم را عوض نمیکنم.
حالا یکی از دوستانم میپرسد چه سهمی بخرم؟ چون تمرکزم روی سهمی بوده که خودم داشتم، نه سهمی که کمی بهتر بود، به اشتباه سهم خودم را به او پیشنهاد میکنم!
4- اثر بنیامین فرانکلین: چرا سهم زیانده را دوست داریم؟
این سوگیری شناختی مستقیما به اقتصاد رفتاری و بازار سرمایه ربط ندارد، اما توجه به آن هم میتواند در مواردی شما را از خطر سوگیری نسبت به برخی موارد سرمایهگذاری نجات دهد.
اثر بنیامین فرانکلین بیشتر به زوجهای رمانتیک مربوط است تا به بورس. طبق این اثر، اگر شخصی در حق شما لطفی بکند، احتمال این که دوباره بخواهد همین لطف را تکرار کند بیشتر است تا کسی که شما در حقش لطفی انجام دهید.
“اگر شخصی در حق شما لطفی بکند، احتمال این که دوباره بخواهد همین لطف را تکرار کند بیشتر است تا کسی که شما در حقش لطفی انجام دهید.”
وقتی شما به کسی یک هدیه گران میدهید، پیش خودتان میگویید که من این کار را میکنم، چون دوستش دارم. اگر یک هدیه گران دریافت کنید، پیش خودتان میگویید که او این کار را میکند چون دوستم دارد. در نتیجه بعدها شما به کسی که دوستش دارید بیشتر لطف میکنید تا کسی که دوستتان دارد. یعنی کسی که از شما هدیه میگیرد برایتان عزیزتر میشود، تا کسی که به شما هدیه میدهد!
مثال
برای مثال در یک آزمایش افراد غریبه به دو گروه تقسیم شدند. گروه که لطف میکردند و گروهی که لطف دریافت میکردند. مثلا آقای الف باید در حق خانم ب لطفی انجام میداد. این دو فرد از قبل همدیگر را نمیشناختند.
در مرحله اول آقای الف یک پیام را روی کاغذ مینوشت، از پلهها پایین میرفت و آن را به خانم ب نشان میداد. بعد باید با یک بلندگو از خانم ب تعریف میکرد. سپس برایش یک نوشیدنی میبرد. در پایان آزمایش گروه اول (که لطف کرده بودند) طرف مقابل را جذابتر تخمین زدند تا گروهی که لطف دیده بودند.
یعنی اگر میخواهید کسی به شما اعتماد کند، لازم نیست همیشه برایش چای بریزید، بلکه گاهی میتوانید از او بخواهید که برای شما چای بیاورد!
اثر بنیامین فرانکلین در بازار سرمایه
اگر شما در حق یک شرکت لطفی بکنید، احتمال این که بخواهید با سرمایهگذاری نزد آنها، لطف خود را کامل کنید بالاتر میرود.
این لطف میتواند هرچیزی باشد. برایشان یک فرم اضافه و اختیاری را پر کنید، یا با وجود این که صندوقشان نزول داشته، واحدهای خود را ابطال نکنید. این لطفی که شما در حق شرکت انجام میدهید، در شما نسبت به این شرکت یک علاقه کاذب ایجاد میکند و ممکن است عملکرد آنها را بهتر از واقعیت تخمین بزنید.
5- اثر خوشهبندی: الگوهای دروغگو
فرض کنید یک سری اتفاق به صورت تصادفی رخ بدهد.
مثلا چهار زلزله در ایران به ترتیب در استانهای آذربایجان شرقی، زنجان، قزوین و البرز اتفاق بیفتد. اگر روی نقشه به این استانها نگاه کنید، به نظر میرسد که همه روی یک خط قرار گرفتهاند.
به نظر میرسد که زلزله بعدی هم باید روی این خط باشد. شاید احساس کنید حالا استان تهران در خطر است.
در حالی که محل رخداد یک زلزله، تصادفی است و از الگوی خاصی پیروی نمیکند.
به همین ترتیب ما تمایل داریم برای رخدادهای تصادفی، الگویی پیشبینیپذیر کشف کنیم.
همین اتفاق در بازار سرمایه هم رخ میدهد. ما تمایل داریم تغییرات تصادفی قیمت را در الگوهای منظم قرار دهیم و فکر کنیم همهچیز دارد از یک الگوی روشن پیروی میکند.
این سوگیری شناختی سبب میشود که ما برای هر چیزی پیشبینی داشته باشیم. حتی اگر آنچیز کاملا تصادفی و بدون نظم رخ دهد.
در سادهترین شکل، اگر نقاطی به صورت تصادفی روی یک صفحه دوبعدی ظاهر شوند، کمکم فکر میکنیم که ظهور این نقاط الگوی خاصی دارد. انگار این نقاط دارند تشکیل یک خوشه میدهند.
وقتی احساس میکنید دارید یک الگوی منظم کشف میکنید، خیلی احتمال دارد که اسیر این سوگیری شناختی شده باشید. شما دوست دارید باور کنید هر رخدادی یک قاعده روشن دارد و هیچچیز تصادفی نیست.
6- انتخاب پیشفرض: قوانین همیشه ثابت هستند؟
بسیاری از آدمها تمایل دارند که به حالت پیشفرض دست نزنند و هرچیز را همانطوری که هست قبول کنند.
کمتر افراد صدای نوتیفیکیشنهای گوشی و کامپیوتر خود را عوض میکنند. معمولا صدای زنگها همانی میماند که از قبل بوده.
اگر به یک کارمند، یک میز پیشنهاد کنید، به احتمال زیاد بعد از پنج سال میزش را عوض نمیکند. حتی با جابجا کردن میز خود، تلاش نمیکند اوضاع را کمی بهتر کند.
بیشتر مردم کارگزاری خود را عوض نمیکنند، حتی اگر از عملکرد کارگزاری خود رضایت نداشته باشند.
“بیشتر مردم کارگزاری خود را عوض نمیکنند، حتی اگر از عملکرد کارگزاری خود رضایت نداشته باشند.”
بگذارید یک مثال بزنم. میخواهید در بانک حساب باز کنید. بانک به شما دو پیشنهاد میدهد:
الف) روی میانگین پولی که در ماه، در حساب شما وجود دارد، ماهانه یک درصد سود بگیرید. یعنی اگر 15 روز 2 میلیون تومان داشتید و پانزده روز هیچ، در پایان ماه معادل یک درصد از یک میلیون تومان (10 هزار تومان) سود بگیرید.
ب) به میزان پولی که در حساب شما جابجا میشود برای شرکت در قرعهکشی امتیاز بگیرید. یعنی اگر یک روز 40 میلیون پول به حسابتان آمد و همان روز از حساب خارج شد، 80 میلیون امتیاز دریافت کنید.
چون شما به سرعت دستمزد ماهانه خود را به بورس میریزید و پول زیادی در حساب شما نمیماند، الگوی ب را انتخاب میکنید. پس از مدتی برنامه عوض میشود. دیگر سرمایهگذاری نمیکنید و پول در حساب شما باقی میماند. با این وجود خیلی بعید است که برای عوض کردن نوع حساب خود به بانک مراجعه کنید.
مهم است که همهچیز را آنطور که برای شما بهتر است منظم کنید، نه همان مدلی که به صورت پیشفرض برای شما تعیین کردهاند.
7- اثر قاببندی: 2 برابر نیست با دو
یکی از جذابترین سوگیریهای شناختی در اقتصاد رفتاری، اثر قاببندی یا framing effect است. این سوگیری نشان میدهد که یک پیشنهاد یکسان اگر به شکلهای متفاوت مطرح شود، اثر متفاوتی خواهد داشت.
برای مثال فرض کنید میخواهید بین دو روش جراحی، یکی را انتخاب کنید. روش گرانتر تا امروز جان بیش از 200 بیمار را نجات داده، اما روش ارزانتر منجر به فوت 100 بیمار بوده است. کدام را انتخاب میکنید؟
روش گرانتر خیلی معقول به نظر میرسد. اما چه میشود اگر هر دو روش یکی باشند؟ تنها 300 بیمار در این مرکز درمان شدهاند که از این بین 200 بیمار بهبودی خود را بازیافتهاند.
دو مثال دیگر:
سه نفر را در نظر بگیرید که ماهانه 3 میلیون تومان حقوق میگیرند:
- نفر اول منتظر است حقوقش را واریز کنند. متوجه میشود که این ماه دستمزدی دریافت نخواهد کرد.
- حقوق نفر دوم واریز میشود، اما در همان روز ماشینش خراب میشود و سه میلیون خرج دارد.
- به نفر سوم از بانک زنگ میزنند و میگویند 3 میلیون تومان برنده شده است، چند دقیقه بعد دوباره زنگ میزنند و میگویند که اشتباهی رخ داده و او جایزهای دریافت نخواهد کرد.
هر سه نفر، 3 میلیون از دست دادهاند. اما احساس مشابهی ندارند.
و اما مثال دوم، میخواهید یک شارژر بخرید. مقابل خانه شما آن را 200 هزار تومان میفروشند و در بازار 100 هزار تومان. به احتمال زیاد از بازار خرید میکنید.
میخواهید یک گوشی بخرید. مقابل خانه شما آن را 11 میلیون و 850 هزار میفروشند و در بازار 11 میلیون 750 هزار. بعید است که به بازار بروید.
در هر دو حالت تفاوت قیمت 100 هزار تومن است و این پول از جیب شما میرود. اما احساس شما نسبت به این دو مبلغ یکی نیست.
این موضوع در بحث جریمه و پاداش هم وارد میشود. برای بیشتر مردم هزار تومان جریمه خیلی بیشتر به تغییر رفتار منجر میشود تا 100 هزار تومان پاداش.
8- اثر ثروت: پولدارهای فقیر
طبیعی است که آدمهایی که ثروت بیشتری دارند، الگوی مخارجشان شبیه به طبقات کم درآمد نباشد. اما چه میشود اگر یک نفر به صورت کاذب، احساس کند که ثروتمندتر شده است؟
مثلا تصور کنید که فردی یک زمین در شمال کشور دارد که هر متر از آن هزار تومان میارزد. به یکباره متوجه میشود که قیمت هر متر از زمینش ده برابر شده است. او امروز غذای گرانتری سفارش میدهد و بجای اتوبوس با ماشین دربست به خانه میرود. بدون این که پولی که در جیبش دارد عوض شده باشد. بعدها میفهمد که قیمت هنوز 1000 تومان است و به او خبر دروغ دادهاند. او دوباره الگوی خرجکردن خود را عوض میکند.
فرض کنید در یک سال تورم 100 درصد باشد و حقوق شما 70 درصد افزایش پیدا کند. با وجود این که قدرت خرید شما 30 درصد کم میشود، احساس ثروتمند شدن باعث میشود که راحتتر پول خرج کنید.
حتی دولتها هم اگر به دلایل کاذب (مثل گرانی نفت یا افزایش قیمت دلار) احساس کنند که ثروتمندتر شدهاند، مخارج خود را بالا میبرند!
اثر ثروت در بازار سرمایه
مردمی که در بورس فعالیت میکنند معمولا ولخرجتر از دیگران میشود. در روزی که پرتفوی آنها ده میلیون تومان مثبت میخورد، میگویند «امروز ده میلیون سود کردم، یک میلیون تومان برای خودم خرج نکنم؟» و اگر ارزش پرتفوی ده میلیون کم شود فکر میکنند که «به سادگی ده میلیون تومان از دست دادم، یک میلیون تومان دیگر هم روی آن چیزی را عوض نمیکند.»
یکی از دوستانم حدود 50 میلیون تومان از یک سهم را داشت. سهم پس از مجمع و بازگشایی، بیست درصد مثبت خورد. به یکباره 10 میلیون تومان به پرتفوی او اضافه شد. دوست ما سهم را نفروخت، اما از پساندازش ده میلیون تومان برای خرید یک گوشی هزینه کرد و پیش خودش گفت، این بجای آن.
در روزهای بعدی سهم منفی شد و مدتها طول کشید تا آن ده میلیون تومان دوباره بجای خود باز گردد.
سوگیری شناختی وجود دارد
از نظر دانشمندان علم رفتاری، بزرگترین سوگیری شناختی این است که فرد فکر کند که اسیر سوگیری شناختی نشده است.
بیشتر آدمها با شنیدن این موضوعها فکر میکنند که خودشان این شکلی نیستند و معمولا میتوانند در این موقعیتها انتخابهای بهتری داشته باشند.
اما نکته مهم این است که ما معمولا متوجه نیستیم که داریم در دام سوگیری میافتیم. شاید اگر این 8 سوگیری شناختی را بشناسیم و آگاه باشیم که داریم اشتباه میکنیم، بتوانیم جلوی اشتباه را گرفته و در نهایت انتخابهایی بهتر و عاقلانهتر داشته باشیم.
حقایق جالبی بود.دم شما گرم?✌️???????
بحث روان شناختی برای من مفید بود
درود بسیار عالی
ولی اون مثال کارگران مبهم بود
بسیار عالی بود.راه کار عملی در بورس چگونه خواهدبود.لطفا راهنمایی کنید.باتشکر
جالب بودند، مواردی بودن که در زندگی خودم رخ دادند.
مفید و کارآمد بود.